قندعسل مامان ،عشقم ، دوست دارم

    کلاغه روی دیوار صدا می کرد قار و قار میگفت خبر خبر دار آمده فصل بهار هوا شده پاک پاک سبزه در اومد از خاک برفها دیگه آب شدند چشمه ها پر آب شدند بهار و عید نوروز  آمده اند امروز با سبدای پر گل با لاله و با سنبل در این بهار زیبا دنیا شده با صفا رادمهر جان در روز تحویل سال 1392 پایان 10 ماهگی اش بود....   قند عسل مامان،بعد از عید دیدنی از بزرگترها در فامیل و دوستان،با مامان و باباو خانواده ی خاله ی مامان دل آرام (خاله آرزو) ودایی مامان دل آرام(دایی امید)و همسرشون به شمال رفت.ما به ییلاق دوستمون در پره سر به مهمونی 3_4 روزه رفتیم.جای همگی خ...

عکس زیر ، اثر دست و پای چپ رادمهر هست اثری از 6 ماهگی عشق مامان.   ر            ...

           آلبوم عکسهای زیبا دکتر مهربون و قند عسل خدا جونم ممنون از اینکه منو تو دل مامانم گذاشتی .    دکتر مهربون مرسی که منو از تو دل مامانم در اوردی واونها رو خوشحال کردی.         عکسی از پایان 3 ماهگی گل پسرم و اینک رادمهرم برای قهرمانی تمرین می کند........(2ونیم ماهگی رادمهر)    رادمهر و دختر دایی عزیزش دنیا     گل پسر مامان  (دو ونیم ماهه  )ودختر دایی عزیزش دنیا جون (دو ونیم ساله). رادمهر جون به مشهد کوچولو میرود  برای اولین بار رادمهر به مکان زیارتی (شاه عبدل العظیم حسنی) ب...

شیرین مامان ، اولین بار که شروع به غذا خوردن کرد  ،اولین غذایش فرنی بود..... خدا کند بزرگتر که شد تمیزتر و زیباتر غذا بخورد.....   خدا کنه آدم شکمویی نشه....   ...

من غم ومهر حسین ،با شیر از مادر گرفتم روز اول کامدم،دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از بوی حسینی سبقت از مشک وگلاب ونافه و عنبر گرفتم   ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا   بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا     سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش   بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش     سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی   به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی     سـلام من بــه مـحـرم  بـه کـربـلا و جـلالــش   به لحظه های پـرازحزن غرق درد...

این چند تا عکس رو اوایل 8 ماهگیت گرفتم مامانی.ساعت 7 ونیم صبح بیدار شدی و میخندیدی سرحال بودی .منم نشوندمت و عکس گرفتم از روی ماه نشستت.                 ...

در حا بور بور کردن هستی شیرینم.این عکس اواسط 7 ماهگیت.اما شما زود این کار رو انجام میدادی.             ر ...

سی ام آذره و یک شب زیبا یه شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون میگیره ننه سرما باز دوباره بر میگرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده یلدا مبارک   مامان دلارام تصمیم داشت اولین سفره ی یلدای منو با کیک  مدل انار و یه عالمه آجیل خوشمزه تزیین کنه .....که متاسفانه مامان بزرگ مامان دلارام و بابا امیر به رحمت خدا رفت......   ان شاالله سال آینده یلدایی زیب...

این عکسها  رو هم تو پاساژ مشهد گرفتم ،از نینی مامان.اما یه کوچولو فتوشاپ  شده .راستی فتو شاپ کار عکسهای رادمهرکم خاله رویاست(دوست مامان دل آرام).     ...

اتاق رادمهر جان به خاطر کوچولو بودن خونمون با مامان و بابا مشترکه .این عکسها رو هم که می بینید اگر یه کم زاویه دلچسبی نداره ،شرمنده.انشاالله قدم گل پسرم اینقدر پر برکت باشه که مامان وباباش به زودی خونه ی بزرگ تر بخرند، تا رادمهر جان اتاق جدا داشته باشه..........                                                                                                        ...