آش دندونی و گیفت دندونی
یواش ، یواشو بیصدا شدم جزء کباب خورا
صبح روز دوشنبه یه اتفاق قشنگ،که برای خیلی از مامانای دنیا پیش اومده ،بالاخره برای مامان دلارام من هم پیش اومد......
بعد از کلی انتظار و آب دهن رفتن من، وقتی مامانم داشت توی لیوانم
بهم آب میداد ،متوجه ی صداهای ریزه ریزه ای شد. یه کم که گوش داد فهمید ببببببببللله وقتشه که کم کم آش دندونی براه بشه.....
روز 5 شنبه آش رو مامان معصومه براه کرد و پخش کرد.....
دست مامان معصومه هم درد نکنه .خیلی برای ما زحمت میکشه .ممنونیم ازش.....
(این هم عکس گیفت دندونی رادمهر جون)
رادمهرکم اون روز بد جوری کلافه و بی حال و حوصله بود .به خاطردندونای خوشگلش تب هم کرده بود.......
این کیک برای جشن دندونی رادمهر هست
به خاطر اینکه دوتا دندون در آوردم دوتا شمع روی کیکم گذاشتن...و این ها هم چند عکس دیگه.....
گیفت دندونی هام خوشگله؟.