رادمهر جانرادمهر جان12 سالگیت مبارک

قندعسل مامان ،عشقم ، دوست دارم

برگی از سلامت دلبندم

1392/3/19 16:28
نویسنده : مامان دلارام
227 بازدید
اشتراک گذاری
بدو تولد:
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

1 ماهگی:

رادمهر  شیر مادر می خورد.و خوابش بسیار کم است.    

 

 

2ماهگی:

شیر مادر میخورد اما به  علت وزن نگرفتن گل پسرم،دکتر برایش شیر خشک هم به عنوان کمکی تجویز کرد.....

و در 2 ماهگی به خونه ی ننه مولود (مامان بزرگ مامان دلارام و بابا امیر) وبه خونه ی آقا جون (بابا بزرگ مامان دلارام) رفت.

 

 

3 ماهگی:

به علت حساسیت به پروتئین گاوی و عفونت ریه که البته ناشی از بی توجهی دکتر اول قند عسلم بود ، رادمهر جان به مدت 5 روز در بیمارستان لاله بخش کودکان بستری شد .....(نا گفته نماند که مامان دلارام در مدت 15 روز به صورت یک روز در میان منو دکتر می برد اما دکتر متوجه مشکل من نمیشد،ومامان دلارام منو پیش یه دکتر دیگه به نام دکتر رحمانی  برد و من تحت نظر ایشون بستری شدم خدا رو شکر حالم خوب شد.....)                                   کارهایی که انجام میدهد:

کاملا به پشت بر میگردد وخنده های صدا دار میکند.

 4ماهگی:

شیر مادروشیرخشک haمیخورد.(رادمهر جان اصلا شیر خشک رو دوست نداشت و تا نیم ساعت، چهل دقیقه شیر مادرش را نمیخورد وخسته نمیشد شیر خشک نمی خورد).

 

 کارهایی را که انجام می دهد:

گرفتن اشیا و صدا در آوردن با دهانش(تق تق).

گل پسرم در این ماه برای اولین بار به اتفاق مامان و باباش و خانواده خاله آرزو و مامان معصومه به شمال ایران،عباس آبادورامسر رفت.....

 

راستی برای اولین بار هم به خونه ی یه دونه ، دوردونه پسر عموم پرهام جونم رفتیم..... قلب

5 ماهگی:

 

شیر مادر و شیر خشک (در این 3 یا 4 تا 60 cc شیر خشک خورده است)

کارهایی را که انجام میدهد:

بصورت خوابیده پاهایش را با دستش میگیرد،در رورواک مینشیند و حرکت میکند،غلت میزند و بوربور میکند.کمی مینشیندوبه صورت دمر سرش را بالا آورده و روبرو را نگاه میکند.

6 ماهگی:

 

شیر مادر ویک 60 ccشیر خشک می خورد.(و این آخرین بار است که رادمهرم شیر کمکی خورد.)

کارهایی را که انجام میدهد:

دد گفت.ونسبت به غذا عکس العمل نشان میدهد.

برای اولین بار به اتفاق خانواده خاله آرزو ومامان معصومه و بابا جهانگیر و بابا امیر و مامان دلارام به مشهدوالرضا رفت.....


دیگه اومدم جزء کباب خورا

7 ماهگی:

شیر مادر و حریره بادام وسوپ میخورد.

کارهایی را که انجام میدهد:

دد و بابا میگوید.و با کمی کمک می نشیند.


8 ماهگی:

شیر مادر وسوپ وحریره بادام وآب میوه(هویچ و سیب) میخورد.

کارهایی را که انجام میدهد:

دد،بابا،آبه،به به می گوید . دس دسی میکند و بدون کمک مینشیند.

 رادمهر جان در آخرین روز های 8 ماهگی به خونه ی بابا و مامان بابا امیر برای اولین دفعه رفت.......!!!!!!!متفکر

 

9 ماهگی:

بیشتر شیر مادر میخورد و کمی هم سوپ و ماست و پوره ی سیب زمینی.و آب میوهای هویچ و سیب و خیلی کم هم موز میخورد.

کارهایی را که انجام میدهد:

روز 9 بهمن ماه 2 تا دندون پایینش بیرون اومدن.

دد،بابا،آب،به به میگوید و دس دسی میکند و بدون کمک مینشیند و بای بای میکنه،ازش میپرسیم ساعت و برق کجاست؟ با دست اشاره به ساعت و لامپ میکنه.و دستش رو به نشونه ی دست دادن جلو میاره.

10 ماهگی:

بیشتر شیر مادر میخورد و خیلی کم  پوره ی سیب زمینی.

کارهایی را که انجام میدهد:

چهار دست و پا می رود،دستش را به دیوار میگیرد و می ایستد.

کلمات: دد،بابا،ماما،ممه،آب،به به را  میگوید.

 

 

11 ماهگی:

بیشتر شیر مادر میخورد و کمی پوره ی سیب زمینی و کمی پوره ی سیب.

کارهایی را که انجام میدهد:

چهاردست و پا میرود و دستش را به دیوار میگیرد تا بایستد و سعی میکند کمی راه برود.دست دسی می کند و خودش را هم تکان میدهد.

 

 

 

 

12 ماهگی :

 

رادمهر جان هنوز هم بیشتر شیر مادر میخورد و به خاطر در آوردن

دندانهایش کمتر به جویدن غذا علاقه مند است.

 

کارهایی را که انجام میدهد:

تاتی کردن هم به کارهای شیرین قند عسلم اضافه شده است.

 

 

رادمهر جان در 30 /2 /92 یک ساله  شد.و این وبلاگ را زمانی که

قندعسلم توی دلم لحظه به لحظه بزرگ و بزرگتر میشد تا به دنیای

منو بابا امیر رنگ تازه ای بزنه من (مامان دلارام) درست کردم تا از تمام

خاطرات زیبای با تو بودن بنویسم تا این خاطرات به یاد موندنی  با تو

بودن رو برای همیشه ثبت کنم....

 

 

 

الان که دارم این متن رو مینویسم ساعت 4 بعد از ظهر هست و شما

خوابیدی . امروز شما یک سال و 21 روزه هستی .چند روزیه که به

تنهایی راه میری اما خیلی تعادل نداری که اون هم جای نگرانی

نیست به زودی این قدر راه میری و بازی گوشی میکنی که همه بهت

میگن یه دقیقه بشین ،ترو خدا.....

 

 

 

حالا ازاین حرفها بگذریم ..

 

نمیدونم الان چند ساله شدی و داری این مطالب رو میخونی ،به سن بلوغ رسیدی یا نه ؟ ازدواج کردی یا نه؟ بچه دار شدی یا نه؟

 یا اصلا من هنوز کنارتون هستم یا نه؟ 

فقط ساده بگم...من عاشقانه و مادرانه برات نوشتم و مینویسم . رادمهرم این قدر برام عزیزی که شبها تا دیر وقت برات وبلاگ درست میکنم ،آلبوم عکسهاتو درست میکنم  و وقتی که تو خوابی ترو توی بغلم میگیرمو لالایی میخونم ...میدونم این لحظه های شیرین کودکی تو و اینکه تو به سادگی در آغوش من جای بگیری به سرعت رو به پایانه....و خیلی طول نمیکشه حتی کوتاه تر از پلک زدن که تو بزرگ خواهی شد و بزرگ شدن و غرور زیبای پسرانه ی تو بین تو و بغل همیشه گرم مادرانه ی من برای ما فاصله میاندازه....و چه تلخ برای منه مادر و چه شیرین و گوارا برای پسرک کوچکم که روزی با دستان کوچکش دستان من را میفشارد و ....

 

همیشه دوستت دارم.

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

فرشاد
4 بهمن 91 20:23
عالي بود.
زمنو
12 اسفند 91 1:42
سلام جاری . در سن هشت ماهگی کجا رفت برا اولین بار ؟ چرا آبرو میبری هر کی ندونه خیال میکنه شما رفتین اونور دنیا خونه اونا . چرا خونه عموشو ننوشتی کی رفتش؟ مال ما اخبارش مهم نبود؟