آب تنی
یه روز که می خواستیم بریم دامداری پیش باباجهان و مامان بزرگ
،مامان دلارام گفت استخر بادی رادمهر جون رو هم ببریم اونجا بادش
کنیم نکنه یه وقت سوراخ باشه...
بعد از چند دقیقه ایی که رسیدیم بابا امیر استخرو باد کرد و خدا رو
شکر سالم بود بعد هم بابا جهان و بابا امیر پر از آب ولرمش کردن و
من حدود 30 دقیقه آب بازی میکردم و لذت میبردم....
جاتون خالی بود
چه کیفی میده آخ جون آب تنی تو تابستون
آدم رو آب لم بده سرش روبه آسمون
هر قدر بازی گوشیهات بیشتر میشه و صدای خنده هات از لذت بازی بلندتر میشه ، بودنم بیشتر و بیشتر به لبخندات گره میخوره .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی