رادمهر جانرادمهر جان12 سالگیت مبارک

قندعسل مامان ،عشقم ، دوست دارم

لغت نامه ی رادمهر

گل پسر مامان  حدودا از   ماهگی به بعد شروع به حرف زدن کرد .همون اَ دَ بَدَ ی خودمون... مامان دلارام هم کلمات رادمهر رو از 10 ماهگی تا پایان 2 سالگی رو توی این قسمت یادداشت میکنه... روزی هزاران بار خدا رو به خاطره این نعمت زیبا  (صحبت کردن)رادمهر خدا رو شکر میمنم ...اولین بار که شروع کرد به حرف زدن اشک توی چشمام جمع شد...حتی الان هم که حدودا 19 ماهه هست وقتی حرف میزنه  با اینکه کلمات رو نمیتونه خوب تلفظ کنه حتی اگر کار اشتباهی هم کرده باشه هیچ وقت با تندی باهاش  بر خورد نمیکنم و کلمه ی درست رو در حالی که میگیرمش توی بغلم براش تلفظ میکنم تا یاد بگیره..... عشقم ،عاشقتم...   ...
10 بهمن 1392

یلدای 1392

امسال شب یلدا رو خونه ی ننه مولود خدا بیامرز بودیم....ما بودیم و دایی فرهادینا و هر دو تا بابا بزرگام... جاتون خالی خیلی خوش گذشت.... .. مامان دلارام برام سفره ی یلدا چید اما خوب به دلیل نبود امکانات و یکمی هم بهونه گیری های من اون جور که دلش میخواست نشد اما خوب بد هم نبود ان شاالله سال آینده بهترش رو برگزار میکنیم....... البته گلدون انار رو هم یادمون رفته بود بیاریم   که تو یه عکس هستو توی یکی دیگه نیست....     شب یلدا، شب شعر، شب حافظ شب شور شب یلدا، شب سرد، شب طولانی اما بی‌درد شب یلدا، شب خرمالو، هندونه و خیار سبز شب یلدا، کوچیکا و بزرگترا زیر یک سقف شب یلدا، شب فال، فال حافظ، ف...
10 بهمن 1392

روزمره

בوست בارҐ با تماҐ وجوבم....اینقבر میخوامت ڪـہ گاهے نمے בونҐ چے بگҐ یا چے بنویسҐ ؋قط میבونҐ ماבرانـہ میخوامت گل پسرم....   با اومدنت به روح منو بابا امیر رنگی نو زدی....   قند عسل من فردا 20 ماهه میشه......  تو تڪرارے نمے شوے ، مטּ בلبستـہ تر مے شوم......  ...
9 بهمن 1392

مو کوتاه کردن رادمهر

  رادمهر جونم برای بار سوم از تولد یک سالگیش تا الان موهاشو اصلاح کرده....اما این دفعه چون هوا  سرد بود و بعد از اصلاح سرش روی لباسش ممکن بود مو بشینه دوست بابا امیر که آرایشگر هست  (آقای غفوری )لطف کردن اومدن خونمون و موهای قند عسل رو کوتاه کردن...رادمهر مامان امروز 20  ماهه شده.... ...
8 بهمن 1392

پسر عمو جونم

بالاخره پسر عمو پرهام  یا به قول رادمهر  (مهام ) بعد از چند ماه اومد خونمون....آخه قسمت نمیشد چون یا مهام سرماخورده بود یا رادمهر یا عمو علی سرما خورده بودن....یا اینکه عمو علی ماموریت بود نمیشد که بیان....خلاصه یه شب همه چیز جور شد و پرهام جونم اومد.... کلی با رادمهر بازی کردن و...خیلی خوش گذشت...(رادمهر 20 ماهه و پرهام 2 . نیم ساله )              בوستیتوטּ پایבااااااااااار        ...
8 بهمن 1392

محرم 92

  امسال قندعسل مامان دلارام تو ماه محرم 18 ماهه هستش... امسال بزرگتر شده و خودش راه میره...خودش نوحه میزاره و سینه میزنه.... راستی امسال کلی خوراکی های نذری برای امام حسین رو خورده،مثل آش،بیسکویت، شیر و ....         ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام             عکس بالا رادمهرکم در حال سینه زدنه...       توی عکس بالا رادمهر جان شام غریبان محرم 92 بعد از اینکه به کمک مامانش شمع روشن کرد این عکس روانداخت....(الهی که...
30 آذر 1392

رادمهر و دنیا

این عکس مربوط به       ماهگی پسرم و حدودا 4 سالگی دنیاجون ،دختر دایی رادمهرک.   این عکس رو موقع رفتن از خونه ی ننه مولو د مامان دلارام ازشون گرفته که بعدا که بزرگ تر  شدن ببینن که موقع رفتن از  پیش بابا جهان چقدر داغون و خسته اند...   ...
27 آذر 1392