رادمهر جانرادمهر جان12 سالگیت مبارک

قندعسل مامان ،عشقم ، دوست دارم

عکسی از 25 ماهگی فندق

دایی فرهاد پسرم روز 12 خرداد ماه لبنیاتیشو افتتاح کرد...اما به خاطر طوفانای  بدی که تو این چند روز   میشد ما نتونستیم بریم اما خوب 3_4 روز بعد رفتیم ...بعدش هم رفتیم پارک نرگس و رادمهرم کمی بازی  کرد.... ماشاالله خیلی بزرگ شدی الهی قربونت بره مامان   عاشقتم اینجا هم  مراسم ولیمه ی مکه ی مامان بزرگ {مادره مامانه دنیا} هست   ...
15 تير 1393

تا بوده همین بوده

سلام... بزار از اونجایی شروع کنم که یه ریزه بودی ،آره یه ریزه... از همون روزای اول که فهمیدم یه نی نی خوشگل توی دلم دارم ،هر سحر که برای نماز صبح بیدار میشدم یکی از  دعاهای قبل از اذانم این بود که خدا ازت میخوام کمکم کنی و اینقدر بهم قدرت بدی که از روز اول تا 2 سالگیشو بتونم خودم بهش شیر بدم تا بزرگ و قوی بشه....از خداخیلی ممنونم که این دعا و یه جورایی آرزوی منو بر آورده کرد... هزار مرتبه شکر....شکر چون دور و اطرافم دیده بودم مادرایی که از روز اول نمی خواستن  به بچه هاشون شیر بدن  یا اینکه بعد از چند ماه دنبال بهونه میگشتن ...و یکی اینکه خیلی ها فکر میکردن چون من گوشت و شیر و خیلی دیگه از غذاهای مقوی...
12 تير 1393

قدمی به سوی بزرگ شدن

خوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووب،حالا بریم  که نوبت از پوشک گرفتن فندق مامانه.... از فردای تولد 2 سالگی رادمهر  جیگر قرار بود که  از پوشک گرفته بشه...که نشد چند روزی خسته ی تولد بودیمو چند روز هم که مهمونی هایی در پیش بود که بالاخره  از تاریخ 18 خرداد 93 روز یک شنبه صبح پوشک گل پسرم  رو برای همیشه باز کردم.... با کساتیکه  بچه هاشون بزرگ شده بودن که صحبت میکردم که چه جوری رادمهر رو از پوشک بگیرم بهم گفته بودن: حدودا  10 _15 روز باید خونه بمونی تا یکم کنترل دستشوییش رو داشته باشه  و یکی اینکه براش پوشک ساده ی  سایز بزرگ بخر و شبها توی لباس زیرش بزار که اگه یه وقت ...
12 تير 1393

تولد 2 سالگیت مبارک قند عسل

سلام. بعد از چندین ماه که بعدا  همه رو توضیح میدم و عکس های خوشگل قند عسل رو هم میزارم ....اومدم تا دوباره  از تو و برای تو بنویسم.... چند نفر خیلی مشتاق هستن تا اول ار جشن تولد دو سالگیت مطلب بزارم  ....خوب منم قبول کردم...پس بریم سر اصل مطلب.........................................     تولدت مبارک قند عسلم     تقریبا از بعد از تولد یک سالگی رادمهر جون مامان دلارام در سعی و تلاش بود تا بهترین تولد 2 سالگیه دنیا رو برای یه دونه پسرش بگیره....به هر حال خوب یا بد  اگر بود،مامان و بابای رادمهر کوچولو سعی خودشونو کرده بودن......ان شاالله ...
26 خرداد 1393

20 ماهگی فندق

این کیک به مناسبته 20 ماهگی پسرکم  هست...ان ساالله 120 ساله بشی مامانی...نه 120 سال کمه... همیشه زنده باشی....!!!!!!!!!!!!!!!!!! בوست בارҐ قنב عسلم...  تو تنها تڪرارے هستے ڪـہ هیچ وقت تڪرارے نمے شوی.                                                اینجا هم سالگرده ازدواج مامان معصومه و بابا جهان هست با دو تا نوه ی گلشون...   ان شاالله هزاران سال با خوشی زیر سایه ی هم زندگی کنید.. راستی شمع ن...
17 بهمن 1392

اولین آدم برفی

امسال یعنی 1392 اولین سالیه که رادمهر مامان برف رو دیده و بازی کرده . ماشین بابا امیر خراب شده   و مکانیکی  نزدیکه خونه ی بابا جهان بود ،بابا امیر برای تعمیر ماشینش رفته بود اونجا ما هم خونه ی  مامان بزرگ بودیم،مامان دلارام رفت پشت پنجره و دیذ به به چه برف ریز و خوشکلی  داره میشینه رو  زمین. شب که اومدیم خونه بابا امیر گفت فردا صبح میره مکانیکی سراغ ماشین،آخه دیشب درست نشده بود و یه کمی دیگه کار داشت...مامان دلی گفت  ما هم میاییم تا پسرم تو حیاط خونه ی مامان بزرگش آدم  برفی درست کنه...فردا ساعت 10  و   11 صبح بابا امیر زنگ زد و گفت  من اومدم مکانیکی و مامان ...
17 بهمن 1392

روزمره

پسر دوست بابا امیر بعد از 13 _14 سال از اکرایین با خانوادشون اومده بودن  که سال نو (سال جدید  میلادی )رو ایران کنار پدر و مادرشون جشن بگیرن . که ما هم برای شب عید اونجا دعوت بودیم اما به خاطر اینکه خونشون خیلی شلوغ بود روز عید  رفتیم... (رادمهرکم 19/5 ماهه هستش )         قند عسل مامان اینجا هم 19/5 ماهه هست که یه شب رفتیم فروشگاه خانه و کاشانه ببینیم چه جوریه چی داره چی نداره که رادمهر خان که عاشق تراکتور و لودره این اسباب بازی ها رو اونجا دید و اصرار برای خریدش داشت و بابا امیرش هم خرید...       انگار در دلم حرفی باقی نمانده تا برایت بگویم... تنها یک ...
11 بهمن 1392